اولین مسافرت هوایی الیانا خانم
دختر صبورم 21 بهمن ساعت 5:30 دقیقه صبح پرواز داشتیم برای ترکیه و من کلی استرس داشتم که نکنه شما بدقلقی کنی اما اونقدر خانم بودی که به بابایی گفتم من و دخترم تابستون می ریم دبی توی هواپیما مثل یک فرشته خواب بودی و اصلا اذیتم نکردی بمیرم برات که هر بار خلبان و یا مهماندار حرف می زد می پریدی ولی باز دوباره خوابت می برد مامانی از خدا ممنونم که تو فرشته نازو به من داده اونقدر بی آزاری که خدا می دونه البته وقتی هم بدقلق می شی دیگه نمیشه کنترلت کرد . مامانی توی مسافرت کلی ذوق می کردی آخه هر روز صبح تا چشماتو باز می کردی لباس می پوشیدیم می رفتیم بیرون اونجا بود که فهمیدم ددری هستی و عاشق بیرون رفتن توی مغازه ها کلی برای فروشنده ها دلبری می ...
نویسنده :
مامان ندا و بابا اکبر
22:12